انواع تحلیل تکنیکال و کاربرد اندیکاتورها
در آموزش بازار فارکسدرباره این دوره
تحلیلهای اساسی بازار شامل سه روش اصلی است:
تحلیل تکنیکال، تحلیل بنیادی یا فاندامنتال، و تحلیل احساسی یا ذهنی. تحلیل تکنیکال
با استفاده از نمودارهای خطی، میلهای و شمعی انجام میشود تا روند قیمت در زمان
مشخص شود. مفاهیمی مانند سطوح حمایت و مقاومت از مهمترین مباحث در این روش است.
تاریخچه کندل شناسی به ژاپن بازمیگردد و به دورانی که مونهیسا هوما الگوهای کندل
استیک را ابداع کرد، برمیگردد. استفاده از معاملات واگرایی میتواند در شناسایی
تضعیف یا برگشت مومنتوم موثر باشد.
واحد یک: مفاهیم تحلیل در بازار فارکس
واحد دو: انواع نمودارها
واحد سه: سطوح حمایت و مقاومت
واحد چهار: نمودارها و الگوهای کندل استیک شمعی ژاپنی
واحد پنج: فیبوناچی
واحد شش: میانگین های متحرک یا مووینگ اوریج ها
واحد هفت: معرفی برخی از اندیکاتورهای محبوب
واحد هشت: انواع واگرایی ها در فارکس
نظرات (0)
تحلیل در بازار فارکس به سه نوع اصلی تقسیم میشود: تحلیل تکنیکال، تحلیل بنیادی (فاندامنتال)، و تحلیل سنتیمنتال. تحلیل تکنیکال بر اساس نمودارها و الگوهای قیمتی و حجم معاملات انجام میشود و بر این فرض استوار است که تاریخچه قیمتها تکراری است و الگوهای مشخصی دارد. تحلیل بنیادی یا فاندامنتال بر پایه اقتصاد و عوامل موثر بر ارزش ارزها مانند اخبار اقتصادی، سیاستهای مالیاتی، وضعیت اقتصادی کشورها و ... انجام میشود. مزایا و معایب هر کدام از این تحلیلها متفاوت است؛ به عنوان مثال، تحلیل بنیادی میتواند به تشخیص روندهای بلندمدت کمک کند، اما زمانبر و پیچیده است، در حالی که تحلیل تکنیکال به صورت سریعتر و قابل فهمتر است، اما ممکن است نادیده گرفتن عوامل بنیادی باعث اشتباهات شود. تحلیل سنتیمنتال بر پایه احساسات و نگرش معاملهگران است و میتواند به فهم روندهای بازار و رفتار معاملهگران کمک کند. انتخاب بهترین روش تحلیل بستگی به سبک معاملهگری و هدف شخصی شما دارد، بنابراین استفاده از یک ترکیب مناسب از این سه روش نیز ممکن است موثر باشد.
نمودارهای قیمت به چندین نوع تقسیم میشوند، اما دو نوع اصلی آنها نمودارهای خطی و نمودارهای شمعی (یا کندلی) هستند. در نمودارهای خطی، قیمت بسته هر دوره زمانی با یک خط ارتباطی مستقیم نشان داده میشود، در حالی که در نمودارهای شمعی، هر شمع نمایانگر چهار قیمت اصلی یک دوره زمانی (باز، بسته، بالاترین، پایینترین) است و با استفاده از رنگها و ارتفاع آنها اطلاعات بیشتری از حرکت قیمت فراهم میشود.
بین دو نوع نمودار، نمودارهای شمعی (یا کندلی) به طور گستردهای برای تحلیل فنی و تصمیمگیریهای معاملاتی مورد استفاده قرار میگیرند. این نمودارها اطلاعاتی دقیقتر و جامعتر از حرکت قیمت را ارائه میدهند و به معاملهگران امکان میدهند ترندها و الگوهای مختلفی را تشخیص دهند.
بنابراین، در بسیاری از موارد، نمودارهای شمعی (کندلی) به عنوان ابزار اصلی برای تحلیل تکنیکال و تصمیمگیریهای معاملاتی مورد توجه قرار میگیرند.
حمایت و مقاومت در بازار نشاندهنده دو سطح اصلی هستند که قیمت به آنها برخورد میکند. سطح حمایت نقطهای در بازار است که قیمت به آن میرسد و احتمال افزایش قیمت از آن نقطه بیشتر میشود. در عوض، سطح مقاومت نقطهای است که قیمت به آن میرسد و احتمال کاهش قیمت از آن نقطه بیشتر میشود. خطوط روند و کانالهای روند ابزارهایی هستند که برای تشخیص و شناسایی این سطوح در بازار استفاده میشوند. انواع کانالهای روند شامل کانال متساوی، کانال کششی و کانال کانگو میشوند. برای معامله در سطوح حمایت و مقاومت، معمولاً معاملهگران از دو روش پرش و بانس یا روش تهاجمی و روش محافظهکارانه استفاده میکنند. سطوح روانی نیز به سطوحی اشاره دارند که معمولاً به طور روانشناختی مهم هستند و میتوانند تأثیر زیادی بر رفتار بازار و تصمیمگیری معاملهگران داشته باشند. اهمیت سطوح روانشناختی در بازار این است که معمولاً معاملهگران و سرمایهگذاران به این سطوح حساس هستند و ممکن است به عنوان نقاط مهم برای ورود یا خروج از بازار در نظر گرفته شوند.
تاریخچه کندل شناسی به دوران قدیمی در ژاپن بازمیگردد، زمانی که معاملهگران از الگوهای کندلی برای تحلیل قیمتها استفاده میکردند. کندل شمعی یک نوع نمودار قیمت است که توسط معاملهگران استفاده میشود و اطلاعاتی درباره باز، بسته، بالاترین و پایینترین قیمتها در یک دوره زمانی را نمایش میدهد. الگوهای کندلی شامل مجموعهای از الگوها و الگوهای تشکیل دهنده کندلهای شمعی هستند که به معاملهگران کمک میکنند تا الگوهای قیمتی مختلف را تشخیص داده و تصمیمگیریهای معاملاتی صحیحتری بگیرند. کندل استیک فرفره، کندل استیک ماروبوزو، و کندل استیک دوجی از معروفترین الگوهای کندلی هستند که هر کدام ویژگیهای خاصی دارند. الگوهای دو کندلی شامل الگوی اینگولفینگ و موچین میشوند که از ترکیب دو کندلی در کنار هم تشکیل میشوند. الگوهای سه کندلی شامل الگوهای سه سرباز سفید و سه کلاغ سیاه است که از ترکیب سه کندلی به همراه هم تشکیل میشوند. استفاده از کندل استیکها در ترکیب با سطوح حمایت و مقاومت میتواند به معاملهگران کمک کند تا نقاط ورود و خروج مناسبتری را تعیین کنند و تصمیمگیریهای معاملاتی خود را بهبود بخشند.
دنباله فیبوناچی یکی از اصول مهم تحلیل فنی است که بر اساس اعداد فیبوناچی بنا شده است و در تعیین سطوح حمایت و مقاومت در بازار مورد استفاده قرار میگیرد. این دنباله شامل اعدادی است که با جمع کردن دو عدد پیشین، عدد بعدی را تشکیل میدهند (به عنوان مثال: 0، 1، 1، 2، 3، 5، 8، 13 و غیره). سطوح بازیابی فیبوناچی، که به طور معمول براساس نسبتهایی مانند 23.6٪، 38.2٪، 50٪، 61.8٪ و 100٪ محاسبه میشوند، نشاندهنده نقاطی در بازار است که قیمت ممکن است به آنها بازگردد یا از آنها بازیابی کند. سطوح پسوند فیبوناچی نیز اعدادی از دنباله فیبوناچی هستند که به عنوان مقاومت یا پشتیبانی اضافی در امتداد روند قیمتی استفاده میشوند. برعکس، سطوح بازگشت فیبوناچی نشاندهنده نقاطی هستند که قیمت میتواند به آنها بازگردد.
برای یافتن سطوح بازگشت فیبوناچی، معمولاً از ابزارهای گرافیکی در نرمافزارهای معاملاتی استفاده میشود که این سطوح را به صورت خودکار بر روی نمودار قیمت نشان میدهند.
استفاده از فیبوناچی اصلاحی در کنار کندلهای ژاپنی میتواند به معاملهگران کمک کند تا نقاط ورود و خروج مناسبتری را تعیین کنند. به طور مثال، معاملهگر میتواند سطوح فیبوناچی را با الگوهای کندلی ژاپنی مقایسه کرده و در نقاط تطابق، تصمیم به ورود یا خروج از بازار بگیرد.
میانگین متحرک یا Moving Average (MA) یکی از ابزارهای مهم تحلیل تکنیکال است که برای اندازهگیری روند قیمت استفاده میشود. این ابزار میانگین قیمتها را در یک بازه زمانی خاص محاسبه میکند و نمایش میدهد. دو نوع عمده میانگین متحرک شامل میانگین متحرک ساده (SMA) و میانگین متحرک نمایی (EMA) است.
میانگین متحرک ساده با محاسبه میانگین قیمتها در یک بازه زمانی مشخص محاسبه میشود، در حالی که میانگین متحرک نمایی وزن بیشتری به قیمتهای جدیدتر میدهد و بنابراین به سریعتر واکنش نشان میدهد.
برای استفاده از میانگینهای متحرک، معمولاً معاملهگران از اشارهگرهای عبور و تلاقی قیمت با میانگینها برای تشخیص نقاط ورود و خروج از بازار استفاده میکنند. همچنین، تحلیل روندها با استفاده از روبانهای میانگین متحرک نیز معمول است، که میتواند به تشخیص تغییرات روند و تحلیل میزان مقاومت و حمایت کمک کند.
بولینجر باند یکی از ابزارهای تحلیل تکنیکال است که توسط جان بولینجر ابداع شده است. این اندیکاتور معمولاً به صورت سه خط ترسیم میشود، شامل خط میانی (میانگین متحرک ساده) و دو خط فوقانی و تحتانی که نازل و صعودی از میانگین متحرک هستند و به ترتیب با اضافه و کم کردن استاندارد انحراف قیمتها از میانگین محاسبه میشوند.
موارد استفاده از بولینجر باند شامل تشخیص محدوده نرمال قیمت، تعیین نقاط حمایت و مقاومت، تشخیص تغییرات روند و اشاره به نقاط ورود و خروج از بازار است.
برای معامله با اندیکاتور مکدی (MACD)، معمولاً از تلاش برای تشخیص تغییرات روند و امکانات میانگین متحرکی استفاده میشود که این اندیکاتور ارائه میدهد.
استفاده از استوکاستیک (Stochastic) برای معامله در فارکس میتواند به تشخیص نقاط خرید و فروش اضافی کمک کند و در تحلیل روندهای بازار مفید باشد.
برای معامله با استفاده از شاخص نسبت قیمت به درآمد (RSI) نیز معمولاً به دنبال تشخیص نقاط خرید و فروش اضافی و تحلیل نیروی بازار هستیم.
اندیکاتور ایچیموکو کینکو هیو یک ابزار تحلیلی است که شامل پنج خط است و معمولاً برای تشخیص روندها، تعیین محدودههای قیمتی و تحلیل ترندهای بازار استفاده میشود.
برای معامله با استفاده از ایچیموکو، معمولاً به دنبال تطابق بین نقاط تلاقی خطوط این اندیکاتور و تغییرات قیمتی هستیم و نقاط ورود و خروج را براساس آن مشخص میکنیم.
واگرایی به معنای عدم تطابق بین نمودار قیمت و نمودار یک ابزار فنی دیگر است. در واگرایی، قیمت و یا نوسانات بازار نشان میدهند که قیمت در حال تغییر است ولی این تغییرات با نمودار یک ابزار فنی مشابه نیست. به عبارت دیگر، واگرایی ممکن است به تضاد بین قیمت و نشانگرهای فنی مانند شاخصهای معاملاتی، نمودارهای قیمتی یا نمودارهای حجم اشاره کند.
دو نوع واگرایی عمده وجود دارد: واگرایی تحلیلی و واگرایی سیگنال. در واگرایی تحلیلی، تفاوتهای میان قیمت و نشانگرهای فنی به عنوان یک سیگنال برای تغییر روند بازار تفسیر میشود، در حالی که در واگرایی سیگنال، این تفاوتها به عنوان یک سیگنال برای ورود یا خروج از بازار تعبیه میشوند.
روشهای معامله با بهرهگیری از واگرایی در بازار فارکس شامل تشخیص الگوهای واگرایی در نمودارهای قیمتی و استفاده از آنها برای تعیین نقاط ورود و خروج از معاملات است. این روشها معمولاً نیازمند تجربه و آموزش دقیق در تحلیل فنی هستند.
نه قانون دقیقی برای استفاده از واگرایی در بازار فارکس وجود دارد؛ با توجه به پیچیدگیها و تغییرات مکرر بازار، معمولاً معاملهگران به ترکیبی از تحلیل فنی، شناخت بازار و تجربه شخصی خود اعتماد میکنند تا تصمیمات معاملاتی خود را بگیرند.